closeSearchForm بستن جستجو
mosque اوقات شرعی
@name

شهید علیرضا ملکی تهرانی

شهید علیرضا ملکی در تاریخ 15 تیر ماه 1339 بدنیا آمد. بعد از اتمام تحصیلات متوسطه، در رشته مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد. همزمان با تحصیل، در جبهه های حق علیه باطل نیز حضور داشت. ایشان در تاریخ 10 اسفند ماه 1362 در منطقه هورالهویزه در عملیات خیبر به فیض عظیم شهادت نایل آمد.


کودکی و نوجوانی

شهید علیرضا ملکی در تاریخ 15 تیر ماه 1339 بدنیا آمد. بعد از اتمام تحصیلات متوسطه، در رشته مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد. همزمان با تحصیل، در جبهه های حق علیه باطل نیز حضور داشت. ایشان در تاریخ 10 اسفند ماه 1362 در منطقه هورالهویزه در عملیات خیبر به فیض عظیم شهادت نایل آمد.


علیرضا ملکی فرزند حجت الاسلام و المسلمین مصطفی ملکی بود و در سال 1339 به دنیا آمد . از همان زمانی که نوجوانی بیش نبود ؛


آن هنگام که هنوز نه انقلابی بود ،‌ نه آزادی برای ابراز عقیده ،‌او با نوشته‌های کوتاه و پر مفهومش جرقه های بیداری را در اذهان هوشیار و ساکت افراد ایجاد می‌کرد . در اعتصابات مدارس تظاهرات خیابانی ، درگیریهای کوچه و بازار پیش قدم بود و در صف اول می ایستاد و با صدای رسایش شعار مرگ بر شاه سر میداد . او شبها در پشت بلندگوهای مسجد همت با جسارت و شجاعت تمام اعلامیه های امام ، آیت اله طالقانی را قرائت می کرد و برنامه های تظاهرات و سخنرانی را به مردم ابلاغ می نمود و به روی دیوارها اعلامیه می‌چسباند و شعار می‌نوشت.


او دوران دبستان را در قم و دبیرستان را در شمیران گذرانید و در طول زندگی خود به قرائت قرآن اهمیت زیادی می داد و صوت خوش او در گوشها هنوز طنین انداز است.


حیات فرهنگی و دینی

در آن زمان به لحاظ رشد سریع جو نظامی و سیاسی ، در منطقه شمیرانات جمعی از برادران دلسوز به فکر ایجاد مرکزی برای اشاعه فرهنگ اسلامی در میان مردم و علی الخصوص جوانانی که برای حفاظت از اماکن و مراکز مهم و حفظ امنیت شهرها به دور هم جمع شده بودند افتادند و در تعقیب این فکر ، کانون فرهنگی شمیران را ایجاد نمودند . این کانون که به همت والا و تلاش خستگی ناپذیر مرحوم حجت الاسلام مصطفی ملکی، هم از لحاظ خط فکری و هم از لحاظ مادی اداره می‌شد در زمان فعالیت خود توانست خدمات ارزنده ای را در منطقه شمیرانات از لحاظ اشاعه فرهنگ اسلامی در میان برادران پاسدار کمیته ها و مدارس و روستاها انجام دهد. در این میان علیرضا بیشترین فعالیت خود را پس از انقلاب در این مرکز انجام داد.

او در اتاقی نه چندان بزرگ ساعتها ، روزها و شبها پشت میز می‌نشست و به نوشتن آیات و احادیث و سخنان شخصیتهای انقلاب می‌پرداخت ؛ شوق او در کار فرهنگی به حدی بود که نمایشگاه های بزرگ و استثنائی به مناسبت سالروز انقلاب اسلامی و یا در روز جمهوری اسلامی و هفته جنگ تهیه می‌کرد و در کمیته‌های شمیرانات و در محل کانون و در پیاده رو سر پل تجریش برپا می‌نمود و شاید نظیر آن در تمام تهران دیده نمی شد.

او با تدریس روخوانی قرآن در میان نوجوانان و برگزاری جلسات تاریخ اسلام و شرکت خود و شاگردانش در جهاد سازندگی و کوهنوردی تلاش بسیاری برای جذب دانش آموزان به اسلام و جلوگیری از کشیده شدن آنها به سوی گروههای مخالف اسلام و انقلاب اسلامی داشت . سالهای متمادی او به عنوان مسؤل بخش فرهنگی کمیته منطقه یک، کلاسهای متعددی را در کمیته ها دایر کرد و در تهیه نشریه پیام پاسدار و نوشتن مقالات آن سهم بسزائی داشت.

بی شک برادران پاسدار جدی بودن او را در تهیه جزوات مختلف به مناسبت‌های گوناگون و قلم شیوای او را در بیان طرق نزدیکتر شدن به اسلام و عمل کردن به احکام آن حتی در جزئیات را بیاد دارند. او به عنوان معلمی کارآزموده در کلاسهای قرآن ، نهج البلاغه ، تحلیل سیاسی ،‌اخلاق و غیره به درس و بحث می‌پرداخت و آنچنان با شاگردانش برخورد می‌کرد که انگار از آنان درس یاد گرفته است و این روش او در جذب نیروهای صدیق و فعال بسیار مؤثر بود ، چنان که صمیمیت و مهربانی او علاوه بر دلائل منطقی ، بسیاری از افراد را که در مسیری اشتباه حرکت می کردند جذب اسلام نمود و از آنان نیروهائی کارآمد و مقاوم همچون خود ساخت. او با برنامه ریزی دقیق نیروهای پراکنده را جمع می‌کرد و برای خدمت در روستاها آماده می‌نمود و همواره به آنان سفارش می‌کرد که «سعی کنید کارتان برای خدا باشد ، شما در مقابل این مردم مسؤلید و قبل از هر کار تلاش کنید خود را تزکیه کنید و از منیت ها و خود مطرح کردن ها بهراسید زیرا که انسانیت به فروتنی و فداکاری است.» و آن هنگام که از کمبودها برایش می‌گفتند جمله «امام» را چندین بار تکرار می‌کرد که :«سیل خروشان خلق و امواج شکننده مردم هر کمبودی را جبران خواهد کرد.» و در آن هنگام که از کوه بالا می‌رفت درس استقامت و پایداری را برایمان زمزمه می‌کرد.

متن وصیت نامه

بسمه تعالى


برادران و خواهران گرامى !


انقلاب اسلامى نياز به افراد متعهد و مؤمن و مخلص دارد، بكوشيد تا صلاحيتهاى خويش را بخصوص در جنبه‌هاى معنوى رشد دهيد و آينده انقلاب را تضمين نمائيد. جبهه هاى نبرد اكنون مالامال از مؤمنين و متقين است؛ نگذاريد اين خون هاى پاک بر باد برود كه نخواهد رفت ان‌شاءالله ، چرا كه خداوند با رساترين بانگ اعلام كرده است كه:


«كتب الله لاغلبن انا و رسلى»


ولى اين ما هستيم كه امتحان خويش را پس می‌دهيم، امروز هم واجب است كه همه جبهه‌ها، اعم از سياسى، اقتصادى و نظامى در اعتلاى جمهورى اسلامى بكوشند و با خطوط انحرافى انقلابى مبارزه كنند.




اميدوارم در اين آخرين نوشته، تاكيد می كنم آخرين، اين برادر كوچک خود كه خطاب به شما برادران و خواهران عزيزم می نويسم، آنچه بر قلم جاری می شود صادقانه و با خلوص باشد و نصيحت و پند و اندرزی. و اگر صحبت از نصيحت و اندرز است فكر می كنم بهترين پند و اندرز و موعظه، موعظه الهی است كه اميدوارم آنرا بشنويم، نه فقط با گوش سر كه با گوش جان.


«انما اعظكم بواحده ان تقوموالله مثني و فرادي ثم تتفكروا»


موعظه حق را بشنويم كه می گويد تنها پند و اندرز من به شما اين است كه قيام كنيد برای خداوند و نه برای ديگری،نه برای ديگران،نه برای چيزی و نه برای چيزهايی،‌ حال می‌خواهد به تنهایی، و يا دو به دو يعنی جمعی و گروهی. برای مومنين و قيام كنندگان مسئله ای از اين بابت پيش نمی آيد كه تنها باشند يا تنها نباشند، اصلا تنها نيستند چون خدا هست، و سپس فكر كنيد بينديشيد كه چگونه بايد رفت و حسابرسی كنيم. از گذشته برای حال و آينده خويش بياموزيم.


انشاءالله خدا از ما بپذيرد كه ما كاری را برای خود او انجام داده ايم و برای او بپاخاستيم. البته ما انسانها هميشه تحت تاثير شرايط، مسائل، خوشيها و سختيها و خلاصه هوای نفس قرار داريم. ولی اميدوارم كه جهت كلی حركت ما گذشته از استثنائات و خطاهایی كه طبعا برای هر انسان متحرک و فعال پيش می‌آيد، جهت "او" بوده باشد.


در مرحله دوم نيز ما درصدد آن نبوديم كه مسئله كميت و جمعيت خويش را ملاک كار خويش و بعنوان يک ارزش اصلی بدانيم و مدام در فكر ازدياد نفرات، ما به خدا و نيروی خويش كه از او گرفته بوديم تكيه كرديم، اميدوارم اين را نيز خداوند بپذيرد.


… حال وقت تفكر و انديشه است … چه كرده ايم و چه بايد بكنيم، از كجا آغاز كرده ايم و به كجا رسيده و به كجا می خواهيم برويم …


از آن هنگام كه ما بنای كاری را براساس اعتقاد راستين و صادقانه و بدون توقع به اسلام و امام و مردم گذاشتيم، بينديشيم كه تاكنون در مسير اين اعتقاد تا چه حد كوشش كرده‌ايم، انگيزه‌های خويش را بررسی كنيم و راه كنونی خويش را بازيابيم. در يک حسابرسی مجدد بكوشيم تا اعتقاد قلبی خويش را كه اعتقاد به اسلام و امام و مردم است، با گفتار خويش و همچنين كردار و عمل خويش يكسان كنيم. عمل ما تجلی اعتقاد ما باشد و جز آن نيز بر زبان نياوريم.


و اما من كه در اين مسير همراه و همفكر شما بودم و مفتخر از اينكه شما همراه و همفكر امام بوديد، در اين انديشه ام كه چه چيز را می توانم به عنوان سپاس و تشكر به شما تقديم كنم. به شما خواهران و برادرانم و به كسانی كه اين مطالب به آنان خواهد رسيد … و سخت در شرمساری و خجلت از اينكه چيزی از خود ندارم و اينک خود را كاملا بنده و ضعيف در مقابل خداوند می‌بينم كه باز بايد از او كمک بگيرم.


برادران من، خواهران من، در آسايش و در سختی، در آرامش و طوفان، در فرج و شدت، در خوشی و ناخوشی، تنها چيزی كه می تواند يک انسان، يا انسانها را دست بگيرد و راهنمایی و راهبری كند و انسان گم گشته و تنها را ياری و مدد رساند. ايمان و اعتقاد راسخ قلبی است به خداوند به پيامبر، به امامان، به رهبر و اعتقاد به اينهاست و خلاصه ارتباط معنوی با اينها است كه می تواند انسان را به حركت خويش اميدوار و مداوم سازد. (تاويل آيات قرآن را نيز جز راسخون فی العلم نمی توانند). انسان خدا گونه كسی است كه معنويات او تن مادی او را به حركت واميدارد. اگر خواسته ها و تمايلات مادی او در مسير و طريق اعتقادات و معنويات او بود، به آن خواستها پاسخ مثبت می دهد و در غير اين صورت هرگز نمی‌خواهم واقعيات را نديده بگيرم و امكان غلبه هوای نفس را بر هر فرد انسانی غيرمعصوم فراموش كنم ولی چه مثالی بالاتر از اين كه مهمترين خواست و تمايل انسانی، بقای وجود مادی خويش است و استفاده و بهره مندي از نعمتها و مواهب، ولی اعتقاد يک انسان چنان می كند كه فرد جان خويش را نيز تقديم اعتقاد خويش می‌كند.


در راه استحكام و رسوخ اعتقادی خويش، بسيار خود را كم كار و غيرفعال ديده ام و به همين دليل من راههای زيادی برای برقراری ارتباط معنوی محكم و هميشگی با خداوند نمی‌دانم ولی همين قدر می دانم كه اگر ما حداقل التزام و تعهد را نسبت به مسائلی مانند وقت نماز، چگونگی برپایی نماز و توجه به مسائل نماز، مسئله دعا و نيايش، زيارت خالصانه، روزه،‌ توجه و تامل در قرآن داشته باشيم به قله های رفيع تری نيز خواهيم رسيد و اگر همراه و همپای اين مسائل معنوی در صحنه مبارزه اجتماعی همراه با امام و امت و در راه خدمت به انقلاب و امام باشيم آنوقت اين آيه در مورد ما مصداق پيدا خواهد كرد:


«والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا»


بسيار تاسف می خورم از اينكه تاكنون در جنبه اول بسيار ضعيف و ناتوان بوده ام. برادران من،خواهران من، اگر در راه خدا رفتيد و انگيزه خود را تصحيح نموديد از هيچ حرف و تهمت و لكه ای نهراسيد و البته از مواضع تهمت دروی كنيد ولی آنطور باشيد كه شما با كوشش و تلاش و موضع درست و صحيح خويش سرزنش كنندگان، دروغ پردازان، تهمت زنندگان را از صحنه خارج كنيد، نه آنكه تهمت و شايعه و افترا و … شما را از صحنه.


«يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومه لائم»


مسئله ديگر اينكه انقلاب ما مرهون فداكاری ها و جانبازی های بهترين انسان ها و برگزيده ترين افراد بود. خون شهدا برای ما مسئوليت سنگين وفادارای به انقلاب و رهبری آن و تداوم آنرا به ارمغان گذاشته است. نكند كه خون شهدا را پاس نداريم و مسئوليت خويش را انجام ندهيم. نكند پيام آنرا نرسانيم، نكند كه نسبت به شهدای گرانقدر و والای ما، ادای احترام نشود و دشمنان چهره آنان را تحريف و مسخ كنند.


خدايا تو ميدانی كه چه رنجی می كشيدم كه ميديدم كسانی درصددند كه از شهدا در حياتشان اشتباه و انحراف بجويند. آيا می‌توان كسی را يافت كه اشتباه و خطا نكرده باشد ولی اين چه مرضی است كه فقط در پی يافتن اشتباه و انحراف است، با افتخار می گويم من در برابر فرصت طلبانی كه می خواستند به چهره های مقاوم شهدای بزرگ لكه و تهمت بچسبانند ايستادگی كردم. در برابر كسانی كه در زير پرچم شهيد مطهری می خواستند شريعتی را از ذهن ها بزدانيد و يا او را منحرف و غرب زده و ضدروحانيت معرفی كنند.


اما در مورد مسئله شهادت،‌ من همواره خود را فرسنگها دورتر از آن دانسته ام كه به ضيافت و مهمانی خداوند بروم چرا كه خود بهتر از هر كس می‌دانم كه رسوبات و مانده های هوای نفس و جهالت و … در وجودم هنوز هست و می بينم كسانی شهيد شده اند كه وجودشان سراسر افتخار و ارزش و شرف بود از مقامات عالی مملكت گرفته مثل بهشتی مظلوم و رجائی فداكار و با هنر معلم و مدني و دستغيب و ديگران تا بردارانی چون ابوالفضل بزرگی، و من متاثر و در حسرت و غبطه از ناتوانی. ولی درهای لطف خداوند حتی بر روی بندگان نافرمانش نيز باز است شايد مرا نيز با شهادت می خواهد به تكامل برساند كه اين آرزوی قلبی من است آرزو دارم شهيد شوم تا اولا كه خود به خدا برسم و گناهانم آمرزيده شود و نيز آنچه را كه با زبان تاكنون نتوانسته ام بگويم با خون خويش بنويسم.


همانطور كه از خدا طلب آمرزش و بخشش می كنم از همه درمی‌گذرم و اميدوارم همه از من نيز اگر حقی بگردن دارند گذشت كنند. از خداوند پيروزی لشگر اسلام را برمزدوران كفر و ستم جهانی آرزو می كنم و همچنين در پايان باز از خداوند خواست تمامی مردم مسلمان و مستضعف جهان را می خواهم كه:


خدايا خدايا تا انقلاب مهدی خمينی را نگهدار.




عليرضا ملكی


background title

چهره های ماندگار

nextTopFDef
nextTopFDef